پاییز دل انگیز من و آروین 20 ماهه
سلام به پسر گلم و دوستان خوبم
تو پست قبلی گفته بودم که میخوام استعفا بدم تا کنارت باشم و بیشتر باهات وقت بگذرونم ولی نشد خیلی شرمنده ام آروینم منو ببخش بعضی چیزها دست من نیست با استعفام موافقت نکردن و چون اخر ساله بار مسئولیتم بیشتر هم شده وقتی خونه میام اینقدر خسته ام که فقط میخوام بخوابم ولی مگر میشه مادر باشی و خسته بشی و عاشق پسری چون تو شدن تمام خستگیها رو از لحظه ای که وارد خونه میشم با سلام تو از بین میره طوریکه انگار اصلا وجود نداشته تا نیم ساعت از بغلم پایین نمیای حتی گاهی اوقات رو شونه هام خواب میری الهی مامان فدای این محبتت بشه نمیدونی چقدر مهربون و دوست داشتنی هستی همش میای دست و پای من رو بوسه بارون میکنی طوریکه اشکم رو در میاری نمیدونی چقدر دلم برات تنگ میشه
میخوام از این روزها برات بگم روزهایی که مثل برق و باد میان و میرن و تو بزرگ و بزرگ تر میشی و هر روز بیشتر و بیشتر یاد میگیری و من خوشحال از یاد گرفتنت و ناراحت از گذشتن ایام ...
21 ماهگیت رو برات پست نگذاشتم ولی 22 ماهگیت رو میخوام جبران کنم برات کیک هم گرفتم تا جشن بگیریم عزیزم و یک هدیه که بعدا میام برات میذارم
عاشق نقاشی کردنی تا از خواب بیدار میشی میری سراغ دفتر نقاشی و مداد رنگیات از همه هم میخوای برات گربه و موش بکشن بعد هم کلی ذوق میکنی و به همه نشون میدی ...
تمام حیوانات رو میشناسی و تلفظ میکنی حتی سخت ترینشون رو که خیلیها نمیدونن مثلا بوفالو - اسب آبی - کرگدن - پنگوئن - پاندا و ...
به کرگدن میگی کگدن و به پاندا میگی کاپ کاپ نمیدونم چرا
از یک تا 10 بلدی بشماری ولی انگلیسی یادت ندادم کوتاهی از منه ببخشید عزیزم وگرنه تو خیلی زود یاد میگیری
میخوام از پوشک بگیرمت و همینطور هم از شیر اول از شیر شروع میکنم چون راحتتره روزی یکبار بیشتر نمیخوری اونم شبها موقع خواب به نظرم راحته ولی پوشک باید برنامه ریزی کنم که خودم بیشتر کنارت باشم مثلا چند روز تعطیلی باشه 2 روز هم مرخصی بگیرم استارت کار رو من بزنم بقیه اش رو بندازم گردت مامان همیشه خوب و مهربونم . البته هرگز نشه فراموش عمه صدیقه همیشه در صحنه و در دسترس
راستی دو هفته پیش 28/8/93 رفتیم خونه عمو حمید و سرت رو ماشین کردی خیلی اذیت شدی من که اصلا موافق نبودم ولی بابایی دوست داشت موهاتو خودش ماشین کنه منم تسلیم که نه باهاش کنار اومدم که ناراحت نشه ولی نذاشتم زیاد کوتاه کنن آخه موهات خیلی بلند شده بود آرایشگاه اذیت میشدی عکسات هم برات میذارم عزیزم ....
این عکسها رو اولین باری که تو فصل پاییز رفتیم پارک شورا ازت گرفتم خیلی خوش گذشت 8/7/93
بالا سرسره این پسره رو دیدی و دیگه ول کن نبودی هر جا اون میخواست بره تو هم میرفتی
فدات بشم اینقدر مظلومانه نگاهش میکنی ولی اون چون بزرگتر از تو بود تو عالم خودش بود فکر میکرد ما میخوایم از اون عکس بگیریم همش جلو دوربین ما بود نمیدونم مامان و باباش کجا بودن ..؟
دیدیم اینجوری نمیشه گفتیم دوباره سوار تاب بشی ولی میخواستس فقط بری دنبال اون پسره
شب تولد 20 ماهگیت یک کیک خریدیم و برات یک جشن سه نفره گرفتیم 12/7/93
شمع 120 سالگیت رو فوت کنی عزیزم
این هم کتابهایی که از نمایشگاه کتاب برات گرفتم 27/7/93 خیلی این کتابت رو دوست داری و همیشه میاری و میخونی تمام حیوانات جنگل رو میشناسی عزیزم
به میمون میگی منون
این فلش کارتها رو خیلی دوست داری میوه ها و حیوانات رو خوب یاد گرفتی ازت فیلم گرفتم عزیزم
از این 3 تا دفتر نقاشی فقط اون گربه رو داری بقیه رو پاره کردی از بس نقاشی کشیدی