جراحی مفصل زانوی مامان جون -عید سعید فطر - سالگرد ازدواج مامان و بابا
سلام پسر عزیزم سلام نفسم
این ماه از زندگی زیبات پر بود از اتفاقات تلخ و شیرین که میخوام برات بنویسم اول از همه مامان جون (مامان من ) که سالها از درد زانو رنج میبرد بالاخره با اصرار من و بچه ها رضایت داد عمل کنه تا اینکه دکتر کریمی مبارکه فوق تخصص جراحی زانو برای روز جمعه تاریخ 39/5/3 بیمارستان راضیه فیروز یعنی همان بیمارستانی که شما بدنیا آمدی وقت جراحی داد و ما همگی با داییها و خاله ها راهی بیمارستان شدیم خدا روز بد نیاره خیلی روز بدی بود وقتی مامان جون بعد از 3 ساعت و نیم از اتاق عمل بیرون اومد خیلی حالش بد بود همش داد میزد و گریه میکرد منم که اصلاً تحمل دیدن نداشتم توی راهرو بودم و گریه میکردم و از خدا میخواستم هر چه زودتر آروم بشه ولی انگار تمومی نداشت آخه خیلی عمل سختیه فکر کن کل زانو رو در میارن و پروتز میگذارن یعنی زانوی مصنوعی عضوی از بدن میشه که باید خودش رو با بدن سازگار کنه ( اگر شد عکسهایش رو توی پست بعدی برات میگذارم عزیزم ) خلاصه مامان جون تا صبح روز بعد فقط داد میزد هیچ مسکنی کارساز نبود و از دست هیچ کس کاری بر نمیامد من که خودم رو همش سرزنش میکردم چون من خیلی اصرار داشتم این عمل صورت بگیره نگاه بچه ها به من حاکی از عصبانیت بود ولی کسی چیزی بهم نمیگفت منم خودم رو دلداری میدادم که مامان خوب میشه اونموقع ازم تشکر میکنن تا اینکه صبح روز بعد مامان آروم شد و با تزریق مرفین و داروهای دیگه به خواب رفت الان که 4 روزه مامان جون بیمارستانه و خدا رو شکر حالش خیلی خوبه حتی داره راه میره و خیلی از عملش راضیه بجز روز اول که خاطره خیلی بدی رو برای همه مون بجا گذاشت
توی این مدت من که یک پام بیمارستان بود و یک پای دیگرم شرکت اصلاً وقت نکردم باهات باشم و تو پسر خیلی خوبی بودی اصلاً اذیت نکردی و پیش عمه ات بودی چون من صبح تا ظهر سر کارم و خاله مریم بیمارستان بود و من عصر میرفتم بیمارستان تا شب ساعت 11 بعد دایی محمد میومد تا صبح چون اتاق خصوصی بود هیچ مشکلی از لحاظ رفت و آمد نداشتیم خاله مهدیه هم که بارداره خیلی حالش بده دکتر بهش استراحت مطلق داده نمیتونست بیاد بیمارستان فکر کنم امروز مامان جون مرخص بشه تا بعد ببینیم چی میشه خدا کنه دیگه مشکلی نداشته باشه و بتونه صحیح و سالم راه بره
و اما اتفاق خوب این ماه اینه که فردا عید فطره و این دومین عیدی هست که شما حضور داری عزیزم من همین جا فرارسیدن عید سعید فطر رو به همه دوستان وبلاگ آروین نفس تبریک میگم و امیدوارم طاعات و عبادات همگی مورد قبول درگاه حق قرار گرفته باشه الهی آمین .
خداحافظ ای ماه غفران و رحمت
خداحافظ ای ماه عشق و عبادت
خداحافظ ای ماه نزدیکی بر آرزوها
خداحافظ ای ماه مهمانی حق تعالی
خداحافظ ای دوریت سخت و جانکاه
خداحافظ ای بهترین ماه الله
و اما اتفاق خیلی خوب این ماه : سومین سالگرد ازدواج من و بابایی مصادف شده با عید سعید فطر
همسر خوبم فضای سیـنـــه ام را از بوی دل انگیز عشق عطرآگین کردی
میخواهم تا ابد در کنارم باشی و بدانی نبض من، بعد از عشق به خدا، برای تو میتپد
چهارمین سالگرد پیوندمان و سومین سالگرد زندگی مشترکمان را گرامی میدارم
آروین خوبم پسر نازم امیدوارم در کنار تو خوشبختی ابدی نصیبمان شود
خیلی دوستت داریم
آروین در سومین سالگرد ازدواج مامان و بابا 544 روز سن داره یعنی یکسال و 5 ماه و 26 روز