شرکت مامان
امروز آروین را به محل کارم آوردم البته کار درستی نیست ولی به اصرار همکاران مجبور شدم آخه خیلی وقت بود عزیزم را ندیده بودن به قول خودشان دلتنگش شده بودن
از دیدن خاله مریم که خیلی ذوق کرده بود همش میخواست بره بغلش حتی بغل من هم نیومد خدا را شکر زیاد سرم شلوغ نبود و تونستم به نفسم رسیدگی کنم ساعت ٣٠/١١ هم خوابش برد الان که دارم این مطالب را مینویسم هنوز شرکتم و آروین کوچولو ما هم هنوز در خواب نازه
دیگه باید برم خونه ناهار قرمه سبزی داریم بدون پلو که باید درست کنم
این عکس نفسمه روی صندلی مامان
چقدر ریاست بهت میاد عزیزم
چه خواب نازی کرده پسرم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی