آروینآروین، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره

آروین عشق و زندگی مامان و بابا

بای بای واکسن

1393/5/23 9:23
910 بازدید
اشتراک گذاری

سلام آروینم سلام عزیزم سلام نفسم

بالاخره با کلی ترس و استرس پروسه واکسن 18 ماهگی شما رو با تاخیر 10 روزه به اتمام رسوندیم

دیروز ساعت 9 صبح با بابایی رفتیم مرکز بهداشت سجادیه تا آخرین واکسن نوپایت رو بزنی عزیزم رفتیم داخل اتاقی که وزن و قد رو اندازه میگرن تا شما رو گذاشتیم توی ترازو گریه کردی آخه از روزی که بیمارستان بستری شدی خیلی میترسی و از غریبه ها اصلاً خوشت نمیاد وزنت 9/300 بود که نسبت به 16 ماهگی اصلاً تغییری نکرده بود و این خوب نبود که دکتر گفت بخاطر بیماریت ضعیف شدی چیزی نیست بعد رفتیم اتاق واکسیناسیون الهی بمیرم که چقدر گریه کردی اول 2 قطره فلج اطفال خوردی بعد یک واکسن MMR به دست راستت زدند و در آخر هم واکسن سه گانه به پای چپت ...

 

من که اصلاً طاقت دیدن چنین لحظاتی رو ندارم فقط دستات رو گرفته بودم و به اشکهایی که از چشمانت سرازیز میشد نگاه میکردم و گریه میکردم و در دل خدا خدا میکردم هر چه زودتر تمام بشه وقتی که از روی تخت بلندت کردم چنان من رو محکم بغل کرده بودی و هق هق میکردی که تمام بدنت میلرزید نمی دونستم چکار کنم یا چی بگم تا بتونم محبتم رو بهت ثابت کنم .....

زود رفتیم سوار ماشین شدیم و بابا ما رو رسوند خونه و خودش هم رفت سر کار من که مرخصی گرفته بودم میخواستم در این روز سخت کنارت باشم تا تمام دق و دلیاتو سر خودم خالی کنی عزیزم نه کس دیگه ای ...

خدا رو شکر زیاد اذیت نکردی خونه که رفتیم بهت صبحانه و آب سیب دادم و قطره استامینوفن تا درد نداشته باشی بعد خاله مریم اومد دنبالمون رفتیم خونه مامان جون خاله مهدیه و ستایش هم اونجا بودن که تا شما رو دید رفتین با هم بازی کردین و درد پات رو فراموش کردی ولی از راه رفتنت معلوم بود پات درد میکنه آخه یک مقدار میلنگیدی تا ظهر خوب بودی بعد خواب رفتی ولی یک ساعت نشد که بیدار شدی و همش گریه میکردی خدا خیری به خاله مریم بده با گوشیش شما رو سرگرم کرد و باهات بازی کرد تا آروم شدی ...

تمام لحظه های عمر ما بدرقه نفس کشیدن توست

یک سال و نیم از زندگیت گذشت سالی پر از شیرینی و تلخی- تفریح و مریضی- صبر و یادگیری و.... یک سال ونیمه که با وجود تو ما پدر و مادر شدیم.تجربه ای که فقط باید فقط تجربه اش کرد تا فهمید. وما این حس قشنگ رو مدیون توهستیم.

عشق من لحظه هایی که گذشت قشنگ شد با خنده هات- شیرین کاری هات و .... سخت می شد با بدخوابی هات و بی اشتهاییت و.... گریه آور میشد با مریض شدن و درد کشیدنت....

آره عشق من اینها رو تنها تو سال "اول" زندگیت تجربه کردی. زندگی پستی بلندی و سختی زیاد داره پسرم باید یاد بگیری و تجربه کنی و مثل یه مرد واقعی به جنگ با مشکلات بری و یادت باشه همیشه مامان و بابا مثل یه کوه پشتت هستند و هوات رو دارند بهترین دوستای زندگیتند و تو می تونی با خیال راحت بهشون تکیه کنی .

خنده هات خنده به لبامون- گریه هات اشک به چشمامون و پیشرفتت باعث غرورمونه..

خدایا خودت نگهدار هدیه آسمونی ما باش

 

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان الهام
23 مرداد 93 16:49
به سلامتی واکسن های آروین جون تموم شد خاله قربونت بشه عزیزم میبوسمت
مامان آروین(مهناز )
پاسخ
آره خدا رو شکر خدا نکنه عزیزم مرسی ببوس سلنای خوشگلمو
مامان بردیا شیطون
2 شهریور 93 13:24
اخی عزیزم دیگه تا دوسالگی راحت شدی گلم مامانی موافقم من شما رو لینک کردم راستی پسر شما چه کلماتی رو میگه حرف زدنش چه جوره
مامان آروین(مهناز )
پاسخ
عزیزم مگر واکسن 2 سالگی هم داریم فکر کنم تا 6 سالگی راحت شدیم خیلی لطف کردی به ما سر زدین راستش تقریباً همه چیز رو دست و پا شکسته میگه حالا تصمیم دارم توی یک پست بذارم